نمایش مشمئزکننده رضاییان در فوتبال برتر و در مصاحبه میثاقی نشان داد اوحالا با تمام قوا در حال بازآفرینی یک تصویر تازه از خود است؛ تصویری که قرار است خاطرههای خاکخورده و پرحاشیه گذشتهاش را پاک کند و او را در قامت یک «بازیکن محبوب» و شاید حتی یک «اسطوره» به پایان فوتبالش برساند. اما آیا واقعاً میتوان با نقاب تازه، خاطره کهنه را تغییر داد؟
رضاییان در پرسپولیس با سروصدای زیاد آمد، رفت، برگشت و باز هم رفت. در سپاهان، صحنههایی داشت که روی شانههای هواداران بالا رفت، اما پایینآمدنش همیشه بیتأثیرتر از آن بود که یادی باقی بماند. نمایشهایش همیشگی بودند؛ از استایلهای جنجالی تا استوریهای نمایشی و رفتارهایی که بیشتر از آنکه ریشه در تعصب داشته باشند، متکی بر جذابیت دوربین و فضای مجازی بودند.
حالا نوبت استقلال است. تلاش میکند تا به هواداران بقبولاند که آمده تا بدرخشد، جبران کند و برای همیشه بماند؛ اما بازیاش تکراریست. برای کسی که در همه این سالها بیش از هر چیز تشنه دیدهشدن بوده، باور نقش «بازیکن با تعصب» آسان نیست. رضاییان ستارهایست که اگرچه توان فنی و کیفیتی قابل قبول دارد، اما از نظر ذهنی همیشه در حال اجراست، نه حضور. از منظر جامعهشناسی ورزش، رضاییان نمونهای کامل از پدیدهای به نام «سلبریتیهای سیال» است؛ چهرههایی که هویت ورزشیشان نه بر اساس وفاداری تیمی و ثبات رفتاری، بلکه بر پایه بازتولید مداوم تصویر خود در رسانهها و فضای مجازی شکل میگیرد. به تعبیر ژان بودریار، این افراد «شبیه واقعیت» هستند، اما واقعیت نیستند. آنها برای بازنمایی ساخته شدهاند، نه برای ماندگاری در حافظه تاریخی یک باشگاه یا یک نسل از هواداران.
در جهان امروز که مرز میان ورزش و نمایش بهشدت باریک شده، چهرههایی چون رضاییان به بازیگرانی تبدیل شدهاند که نه برای هوادار، بلکه برای فالوور بازی میکنند. از پرسپولیس تا سپاهان و حالا استقلال، نقاب تغییر میکند، اما نقش همان است: دیدهشدن، فریادزدن و سپس رفتن.
درنهایت، باید گفت که هرچند رضاییان میکوشد پایان فوتبالش را باشکوه رقم بزند، اما در دل هواداران فوتبال ایران، خاطره ماندگار تنها از آنِ کسانی است که «واقعاً» ماندند، نه آنهایی که صرفاً در قاب تصویر باقی ماندند.